Thursday, December 9, 2010

اينم پارتي رفتن ما

اين ماجراي که مي خوام براتون تعريف کونم واقعيت داره واتفاق افتاده.من با مامانم خيلي راحتم واو هم با من همينطوره من با او تنها زندگي ميکونم پدر وتنها خواهرمو چند سال پيش توي يک سانحه از دست دادم ومن
موندمو مامانم مامانم 42 سال بيشتر نداره وخيلي خوشکله جوري که ديدم خيلي واسه اون شق مي کونن من با مامانم توي يک مهموني که خونه دوستش بود دعوت بوديم تا حلا دفعات زيادي با مامانم به مهموني رفته بوديم مهموني که نه يه جور پارتي بود که هرچند وقت يک بار تو خنه دوستاي مامانم بر گذار ميشود تو اون پارتي ها ديده بودم که خيليا با هم سکس دارن از جمله مامانه خودم با پسر دوستش بود منم چند فعه مامان اونو کرده بودم وترتيب ابجيشو داده بودم ولي خيلي دلم ميخواست مامانم دودر کونم وترتيبشو بدماو نروز موقعي که اونجا رفتيم همه از ديدن مامانم کف کرده بودن از بدو ورود ديدم که دوست مامانم به اون گفت مريم چيه خيلي رسيدي به خودت وهمونجا حي مامانم دستمالي مي کرد مامانم يه زن همجنس بازه واز لز خوشش مياد خلاصه وسطاي مهموني بود که بچه ها به من ومامانم ودکا تعارف کردن وما خورديم حسابي که ديگه هيچي حاليمون نبود هي ديدم که بچها دارن با بند کرست مامانم که از کنار لباسش زده بيرون حال مي کونن وتا ميديدن من دارم اونارو نگاه ميکونم از کارشون دست مي کشيدن يه نفر اومد وچند تا قرص اکس تازي بهمون داد من خوردم ومامانم هم خورد ديگه تو اسمونا بوديو هيچي حاليم نبود بعداز يه مدت که بخودم اومدم احساس سوزشي در کونم مي کردم يه زره که به خودم اومدم ديدم لوختم وروي تخت به شکم خوابيدم چيزي نمي فهميدم بعد ديدم که يه نفر داره ناله مي کونه ونزديکمه سرمو که بر گردوندم ديدم دارن مامانمو از کون مي کونم اومدم پاشم که يکي منو حل داد روتخت ومنو از کون کرد حاله ناله کردن م نداشتم 3 نفري حسابي منو مامانمو کردن منم از ديدن کوس وکون دادن مامانم شق کرده بودم وداشتم خود به خود ارضا مي شودم که همينجور شود مامانم هي ميگوفت که چون من کير ميخوام وحسابي اونو مي کردن يکي از اونا بود خيلي کير کلفتي داشت که هرموقه از تو کوس مامانم بيرون ميومد ميديدم مامانم دارهنفس راحت مي کشه اومد پشت من وگفت حالا بايد تو جور منو بکشي تو کونم که کرد تا مغز سرم درد گرفت واز حال رفتم وقتي بهوش اومدم ديدم مامانم داره با کونم بازي مي کونه بعد
گفت شيطون خوب از کون مي ديا بايد دختر مي شودي داسته مامنم قرمز بود معلوم بود کونم پاره شوده وخون اومده چون خيلي مي سوخت مامنم پاشود که لباساشو بپوشه منم که حسابي از ديدن سکس مامنم حال کرده بودم دلم مي خواست اونو بکنم پاشدم اونو از پشت گرفتم وکيرمو که داشت از جاش بلند مي شود گذاشتم لي رونش گفت چيه گفتم تو که به همه ميدي به منم بده گفت اه مگه از کوس من خوشت مياد گفتم اره مخصوصا اون ک.ن قلنبت گفت باشه واومد روتخت نشست گفت که منم کير پسرمو که کون دادنش از مامنش ياد گرفته مي خوام خلاصه شروع کردم به لب گرفتن توي دهنش هنوز مزه اب کير اونارو مي داد خيلي خوشمزه بود من حسابي داشتم حال مي کردم که خوابيد روتخت ومنم خوبيدم روش وشروع کردم به خوردن اون سينه ها بزرگ وسفتش حسابس حال مي داد گفت کوس مامنتو مي خوري براش شروع کردم به خوردن کوس اون خيلي حال مي کردم خيلي بوي خوبي ميداد مامانم داشت داد مي زد حسابي وتمام اوتاقو صداش بر داشته بود منم که کيرم قد گرز رستم شوده بود . مامانم کمکم داشت ارضا ميشود از حالتش معلوم بود چون حسابي خيس شوده بود داشت بازو هاي منو چنگ ميزد وسرمو فشار ميداد يک دفع ديدم داخل دهنم گرم شود معلوم بود که تمام اب بدنش اومده بود تو دهنم من تا اخرشو خوردم بعد به اون گفتم حالا نوبت منه اونم قبول کرد و اومد کيرمو گرفت وشرو ع کرد به خوردن گفتم من کونتو مي خوام اونم برگشت گفت بکون تو کسم منم از عقب کيرم کرد متو کوسش موقعي که تور فت يه حسي داشتم که اينهمه کوس ي که کرده بودم اين طور نبود به چند روش اونو از کوس کردم کم کم داشت ابم ميومد که چشمم به کون قلنبش افتاد که همه تو کفش بودن از بچه 13 ساله گرفته تا پيرمرد 70 ساله کيرمو کشيدم بيرون وسر اونو فشار دادم تا اومد بگه نکون تو کونم من کيرمو کردم تو کون اون کونش نرم وگرم بود کمي هم گشاد معلوم بود بخاطر دادن به اون سه نفر بود به من مي گفت کونمو جر دادي مگه خودت درد کون دادنو نکشيدي منم که حسابي داشتم حال مي کردم با دستم داشتم با چوچولش که از تو کوس اون اومده بودبيرون بازي ميکردم وحال ميکردم که اونم رفت تو کيف وهي مي گفت منو بکون زودباش جرم بده که دارم ميميرم مامانم براي دوم که داست با من حال ميکرد ارضا شود من اونگرماي اب کوسشو حس مي کرد انگار ميومد تو کون اون من که حسابي کيف کرده بودم منم داستم بعداز 30 دقيقه حال کردن با اون مي ومدم واون لحظه تاريخي رسيد ومن تمام ابمو ريختم تو کونش بعد که کشيدم بيرون افتادم روتخت اونم بي حال بود موقعي ه پاشود ابمن که با رنگ زرد قاطي شوده بود از تو کونش زد بيرون . از اون روز به بعد من ومامانم حسابي از خجالت هم در ميايم .
بعد که از تو اتاق اومديم بيرون دوست مامنم گفت خسته نباشين مامانو پسر حسابي از خجالت هم دراومدین

No comments:

Post a Comment